سفر به تهران
خاطرات سفر صدرا به تهران
10 اردیبهشت 1391 ، آقا صدرا به همراه مامانی و بابایی راهی تهران شدی هم به قصد نمایشگاه کتاب ( چون بابایی چند سال بود نمایشگاه کتاب نرفته بودند و حسابی دلشون هوا کرده بود ) و هم به قصد تفریح و دیداری از خانواده عمو احسان و خاله نفیسه و دختر خشکلشون طهورا خانوم ( طهورا 5 ماه از از صدرا کوچیکتره و حسابی ناز و مامانیه ) چون آقا صدرا اون موقع دقیقا یک سال و هفت ماه داشت و حسابی شیطون شده بود و میدونستیمون اگه با ماشین بریم با اون مسافت طولانی حسابی اذیتمون میکنه تصمیم گرفتیم با هواپیما بریم .
صدرای مامانی ، وقتی هواپیما پرواز کرد اصلا حالت خوب نبود وحسابی ترسیده بودی خلاصه تا تهران همش خواب بودی . اون چند روزی با طهورا بودی حسابی بهت خوش گذشت مخصوصا که هر دوی شماهم شیطنت میکردید و از کارهای هم لذت می بردین
الهی قربون بشم که وقتی میخواستیم ازت عکس بگیریم میگفتی زست ( بجای ژست )
یک روز تمام رفتیم نمایشگاه کتاب و بیشتر وقت مون رو هم تو غرفه کودکان گذروندیم تا شما آقا صدرا حسابی لذت ببری . اونجا هم کلی بادکنک بازی ، حباب بازی و عروسک بازی کردی . چندتا بسته از کارتهای انگلیسی و فارسی بن بن بن هم برات خریدم که خیلی ازشون خوشت اومد . خلاصه سفر خوبی داشتیم و سعی کردیم حسابی به پسر نازم با اون شیطنتاش خوش بگذره . الهی فدات بشم مامانی نازم
چند تا عکس از صدرا در نمایشگاه کتاب