صدراصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

صدرا عزیز دل مامان و بابا

تولد 2 سالگی صدرا

تولد 2 سالگی آقا صدرا  امسال تولد 2 سالگی صدرا رو بخاطر اینکه مادر بزرگم فوت کرده بودند ( خدا رحمتشون کنه ) و نمیتونستیم جشن بگیریم خیلی خصوصی گرفتیم . یعنی پسرم در حقیقت 2 سالگیش 2 تا جشن تولد خیلی کوچولو ولی خوب داشت . یکی از جشن تولدهاش اینطوری بود که : یکشنبه شب  9 مهر 1391 بابا جون و مادر جون با عمه الهه به همراه کیک تولد و کادوهای تولد پسر گلم  اومدن خونه ما و حسابی صدرا رو سوپرایز کردن و یک جشن تولد کوچولو برای پسر قشنگم گرفتن دستشون درد نکنه زحمت کشیدند . و حسابی صدرا خوشحال شد و ذوق کرد . عکسهای منتخب از تولدی که باباجون و مامان جون برای صدرا زحمت کشیده بودند . جشن تولد دومش هم اینطوری بود که :...
13 آذر 1391

تولد یک سالگی صدرا

٨ مهر 90 تولد یکسالگی پسر گلم رو با یک مهمونی کوچیک که مادربزرگها ، پدر بزرگها ، خاله ها ، عمه ها ، عمو و دایی  حضور داشتند جشن گرفتیم . جشن تولد واقعی پسرم 9 مهر بود ولی بخاطر اینکه روز جمعه باشه مجبور شدیم یک روز جلوتر جشن بگیریم . خیلی خوش گذشت و همه حسابی زحمت کشیده بودند و برای صدرای گلم کادو های قشنگ قشنگ آورده بودند .  با تشکر از همه ...............  آقا صدرا ولی شما اون روز بد خواب شده بودی و خیلی بداخلاق بودی . تو گریستی ... خدا تو را دید ... آسمان لرزید... نزدیک پاییز بود ... بر زمینیان بارید ... و من عاشق شدم و چتر خویش را بی آنکه تو بفهمی برای یک عمر بر سر تو و تو را در پناه خو...
13 آذر 1391

سفر به تهران

خاطرات سفر صدرا به تهران 10 اردیبهشت 1391 ، آقا صدرا  به همراه مامانی و بابایی راهی تهران شدی هم به قصد نمایشگاه کتاب ( چون بابایی چند سال بود نمایشگاه کتاب نرفته بودند و حسابی دلشون هوا کرده بود ) و هم به قصد تفریح و دیداری از خانواده عمو احسان و خاله نفیسه و دختر خشکلشون طهورا خانوم ( طهورا 5 ماه از از صدرا کوچیکتره و حسابی ناز و مامانیه ) چون آقا صدرا اون موقع دقیقا یک سال و هفت ماه داشت و حسابی شیطون شده بود و میدونستیمون اگه با ماشین بریم با اون مسافت طولانی حسابی اذیتمون میکنه تصمیم گرفتیم با هواپیما بریم . صدرای مامانی ،  وقتی هواپیما پرواز کرد اصلا حالت خوب نبود وحسابی ترسیده بودی خلاصه تا تهران همش خواب بودی ....
30 آبان 1391

مشرف شدن صدرا کوچولو 8 ماهه به مکه مکرمه

فروردین 90 بود که بهمون خبر دادن که باید 10 اردیبهشت 1390 مشرف بشیم مکه مکرمه . آخه من وقتی مجرد بودم با خاله جون ها ( خاله مریم ، خاله مهری و خاله محبوبه ) ثبت نام مکه کرده بودیم ولی مثل اینکه قسمت بود پسر گلم هم بدنیا بیاد و با من بیاد به زیارت خانه خدا . خلاصه صدرای گلم من خیلی بخاطر تو استرس داشتم مخصوصا اینکه بابایی هم با ما نبودن . همش میترسیدم اون جا پسر گلم مریض بشه . خلاصه رفتیم خیلی خوش گذشت و آقا صداری شما اونجا حسابی مامان رو اذیت کردی ولی خاله جون ها خیلی کمکم کردن و حسابی از تو مراقبت کردند . اینهم چند تا عکس از صدرای گلم در مکه و مدینه صدرا در چند متری کنار کعبه صدرا چند تا دوست خارجی خشکل در مسجد ال...
29 آبان 1391